کد مطلب:293540 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

سبب گریه و خنده حضرت فاطمه زهرای اطهر در محضر پیغمبر


در كتب معتبره آمده است كه نزدیك رحلت حضرت ختمی مرتبت در حالیكه پیغمبر اكرم عازم سفر آخرت شده می خواست روح عرشیش بفضای دلگشای نشائه ملكوت و عالم لاهوت پرواز و بلقاء الله واصل شود دخترش فاطمه زهرای اطهر در محضر پدر اندوه در بغل گرفته بر چهره انور پدر می نگریست و از چشمانش اشك می ریخت و بشعری كه ابوطالب درباره پدر بزرگوارش خاتم انبیاء سروده بود مترنم بود و میگفت.


و ابیض یستسقی الغمام بوجهه

ثمال الیتامی عصمته لارامل


یعنی آن چهره مشعشعی كه بوجهه او باران رحمت از ابر درخواست می شود آن مظهر لطف و رحمتی كه ملجاء و پناه یتیمان و


نگهبان بیوه زنان می باشد صدای دلنواز بضعه رسول الله بگوش بابای مهربانش رسید فرمود دختر عزیزم و پاره تنم بجای این شعر این آیه را از قرآن بخوان:

(و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل آفان مات اوقتل انقلبتم علی اعقابكم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شیئا و سینجری الله الشاكرین)، آیه 144 سوره آل عمران

یعنی نیست حضرت محمد مگر پیغمبری از جانب خدا كه پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و از این جهان درگذشتند اگر او نیز بمرگ یا شهادت درگذرد شما باز بدین جاهلیت خود باز خواهید گشت پس هر كس به آئین گذشتگان خود بازگردد هرگز بخدا زیانی نخواهد رسانید بلكه خود را بزیان انداخته و هر كس شكر نعمت دین گذارد و بر اسلام پایدار ماند البته خداوند جزای نیك به شكر گزاران عطا خواهد كرد.

در این هنگام پیامبر عالیمقام بدخترش فرمود نزدیكتر بیا فاطمه كاملا سرش را نزدیك پدر آورد آنگاه لحظاتی با آهستگی با یكدیگر سخن گفتند وقتی سخن پیغمبر خاتم خاتمه یافت گریه فاطمه شدت گرفت و سخت گریست و اشك از چشمانش جاری گردید پیغمبر اكرم مجددا او را به نزدیك خود خواست و بگوش دخترش


چیزی فرمود كه فاطمه قیافه اش از افسردگی بخرسندی مبدل گشت بطوریكه متبسم شده با خوشحالی و نشاط خندید.

حاضران محور پیغمبر مشاهده كرده این دو حالت متضاد را از گریه و خنده از فاطمه دختر پیغمبر مشاهده كرده ولی سرش را نفهمیده و تعجب كردند لذا از فاطمه خواستند آنان را از این دو حالت متضاد مطلع و آگاه سازد اما فاطمه حاضر نشد سرش را بیان فرماید و خودداری نمود پس از رحلت حضرت ختمی مرتبت بر اثر اصرار عایشه كه میخواست از حقیقت امر آگاه شود حضرت فاطمه این سر را فاش فرمود لذا خطاب بعایشه نموده

فرمود حال كه اصرار زیاد داری كه از حقیقت این موضوع مستحضر و آگاه گردی من بتو واقع و حقیقت را میگویم علت اینكه در نخستین بار كه پدر بزرگوارم مرا نزدیك خود خواند مرا از حیات خود مایوس ساخت و فرمود دخترم من از این بیماری بهبودی نخواهم یافت این خبر موجب شد كه من گریه شدید نمودم و ناراحت گردیدم.

اما بار دیگر كه مرا نزدیك خود خواست خبر خوشی به من داد كه باعث انبساط و خوشحالی من گردید و مرا مسرور گردانید پدرم به من فرمود دخترم ناراحت و غمگین مباش زیرا تو اول


كسی هستی كه به همین زودی به من ملحق میشوی و بشارت و مژده مرگ مرا به من داد این بشارت چون نزد من لذت بخش بود لذا تبسم نموده خندیدم.

حال جای آن است كه ما بدانیم با اینكه اكثر مردم از شنیدن خبر مرگ كراهت دارند و آرزو دارند عمر طولانی داشته و در دنیا باقی بمانند و ز دود نمیرند اما دختر پیغمبر در عین اینكه جوان است و دارای چهار فرزند است چرا از مژده مرگش خوشحال و دارای نشاط و انبساط میگردد بلی باید دانست كه آنان كه جان خود را شناختند و دانستند كه مرغ باغ ملكوتند و اشیان آنها ماورای این خطه خاك و عالم ناسوتست و آنان كه مشتاق لقاءالله و وصال حق متعال هستند حسابشان از دیگران جداست.

حضرت رئیس العارفین امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه همام در وصف متقین فرمود (لولا الاجل الذی كتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفته عین.) نهج البلاغه. اگر اجل مقدر الهی پای بندشان نبود طرفته العینی روح در بدنشان نمی زیست (عارف بالله الهی قمشه ای رحمه الله علیه فرموده است).




گر آنان را زمان وصل محبوب

نبودی در قضای عشق مكتوب


نبود آن شاهبازان را قفس جای

كه شاهان را بزندان نیست ماوای


چو سیمرغ از فضای تنگ كونین

برون جستند در یك طرفته العین


بزندان تنگدل آن بی گناهی است

كه بیرون جایگاهش قصر شاهی است


بر آن مرغ آمد این خاكی قفس تنگ

كه بیند باغ جان فرسنگ فرسنگ


چو آن مرغان جان بینند یاران

به گلزار جنان خوش چون هزاران


چه گلزاری سرای انس با یار

وز آنجانه رقیب آگه نه اغیار


همه مشتاق پروازند از این دام

كجا در دام تن گیرند آرام


بجان مشتاق دیدار نگارند

بچشم شوق گریان ز انتظارند





همه غمگین ز هجران حبیبند

همه بر وصل دلبر بی شكیبند


همه ایام و سال و مه شمارند

كه روز وصل جانان جان سپارند


در صورتیكه وصف متقین چنین باشد كه نمی خواهند طرفته العینی جانشان در این قفس تن در این نشائه دنیا محبوس و زندانی باشد چگونه فاطمه زهرا سلام الله علیها كه اتغی المتقین است حاضر است در این دنیای دنی و پست زیست نماید این است كه از مژده مرگ خود آنهم از لسان مبارك پدری كه لسان او لسان الله است و مخبر صادق است شاد و خرسند میشود البته شاد می شود و بشاش میگردد.(الموت تحفته المومن) حدیث


(ای خوش آندم كه از این دم بر هم

مرغ جان چند بود در قفسی)


مخصوصا با ایمان و ایقان عیانی و شهودی كه فاطمه زهرا (ع) به نشانه عقبی دارد او میداند عالم آخرت و بهشت ابد مدت دار السرور است جهان امن و امان است با انتقال انسان با ایمان بآن


جهان از این محنت كده جهان طبیعت و نشائه غم و الم و كدرت رهائی یابد و بجهانی میرود كه وطن اصلی او است بجائی میرود كه از آنجا آمده است. (حب الوطن من الایمان) (حدیث) الحق حافظ قرآن در این مورد نیكو سروده است.


مرغ دلم طایری است قدسی و عرش آشیان

از قفس تن ملول سیر شده زین جهان


از در این خاكدان چون بپرد مرغ ما

باز نشیمن كند بر سر آن آشیان


چون بپرد مرغ ما سدره بود جای او

تكیه گه باز ما كنگره عرش دان


سایه دولت فتد بر سر عالم بسی

گر بزند مرغ ما بال و پری در جهان


در دو جهانش مكان نیست بجز فوق چرخ

كان وی آن معدن است جان وی از لامكان


عالم علوی بود جلوه گه مرغ ما

آب خور او بود گلشن باغ جنان


چون دم وحدت زنی حافظ شوریده دل

خامه توحید كش بر ورق انس و جان




پس بدین جهت بود كه فاطمه زهرا سلام الله علیها از خبر مرگ قریب الوقوع خویش و پیوستن بپدر بزرگوارش حبیب الله خاتم انبیاء حضرت محمد مصطفی علیه و آله افضل التحیته و الثناء بسیار مسرور و خوشحال گردید و دانست كه بزودی خطاب الوهی بحكم (یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربك راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی) آیه 30 سوره الفجر درباره او از صقع ربوبی صادر و دعوت حق را لبیك گفته بجنت الشهود و اللقاء حق متعال و وصال بهشت روی یار و پروردگار خود نائل می شود.


باز آی وز یار حسن بی حدبین

آن شاهد مطلق مجرد بین


وز هر چه بغیر یار دل بگسل

و آنگه رخ آن بهشت سرمد بین


بگشای بباغ ارجعی شهپر

یك شعشعه از جمال احمد بین